تا یک نگه در من کنی این پا و آن پا می کنم /
بهر نگاه یوسف ات خود را زلیخا می کنم
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 629 | kb2000 |
![]() |
0 | 167 | far70 |
![]() |
0 | 140 | far70 |
![]() |
0 | 165 | far70 |
![]() |
0 | 137 | far70 |
![]() |
0 | 143 | far70 |
![]() |
0 | 147 | far70 |
![]() |
0 | 158 | far70 |
![]() |
0 | 162 | far70 |
![]() |
0 | 150 | far70 |
![]() |
0 | 133 | far70 |
![]() |
0 | 168 | far70 |
![]() |
0 | 160 | far70 |
![]() |
0 | 177 | far70 |
![]() |
0 | 169 | far70 |
![]() |
0 | 139 | far70 |
![]() |
0 | 146 | far70 |
![]() |
0 | 155 | far70 |
![]() |
0 | 163 | far70 |
![]() |
0 | 146 | far70 |
تا یک نگه در من کنی این پا و آن پا می کنم /
بهر نگاه یوسف ات خود را زلیخا می کنم
هوای سمت شمال تگرگ خواهد شد /
جنوب و مرکزی پر گرد و سنگ خواهد شد /
خبرگزاری بخش هوا نمی داند /
هوای سمت دلم تنگ تنگ خواهد شد
من با هزار حیله دلت را ربوده ام /
در دفترم برای تو شعری سروده ام /
من منتهای تهمت و نفرین عالم ام /
اما دلم خوش است که عشق تو بوده ام
نامه ی من - سید یوسف فلکی (وحید)
حالا هوا که کمی تا به قسمتی سرده /
حالا که دلخوشی ما یه لحظه لبخنده /
حالا که مثل من و تو نمیشه پیدا کرد/
بگو که قیمت یک بوسه نازنین چنده
نامه ی من - سید یوسف فلکی (وحید)
پیوسته تنها می روی اما چه آرام
همدوش سرما می روی اما چه آرام
می لرزم و در خود فرو می ریزم امٌا
چون موج های سبز یک دریاچه آرام
با تو برای گرم ماندن سهم من بود !
پیوند دستانی میان کوچه ، آرام
تصویر چشمان تو را ، آیینه می دید
آیینه ای آنسوی یک قالیچه آرام
دستان بازیگر ! مرا هم جابجا کن
انگار در دست توأم ، بازیچه آرام
اشکی درون چشمهایم غنچه داده
همچون گلی در بستر باغی ، چه آرام
فروردین 1393| سید یوسف (وحید) فلکی
با شعر هایت قلب خود را باختم من
تیری میان تیرگی انداختم من
چوگان قلبت تک سوار دیگری داشت
حسرت از آن عمری که بی خود تاختم من
سرمای چشمانت مرا آشفته می کرد
انگار چشمان تو را نشناختم من
بانک لبت ، وامش برای این وان بود
افسوس از قسطی که می پرداختم من
این خانه بانو تاب تنهایی ندارد
با رنج و محنت خانه ات را ساختم من
فروردین 1393| سید یوسف (وحید) فلکی